جدول جو
جدول جو

معنی عشوه گری - جستجوی لغت در جدول جو

عشوه گری
عشوه کاری، دلربایی
تصویری از عشوه گری
تصویر عشوه گری
فرهنگ فارسی عمید
عشوه گری
(عِشْ وَ / وِ گَ)
عمل و حالت عشوه گر. عشوه سازی. عشوه کاری. (فرهنگ فارسی معین). دلفریبی و شوخ چشمی. (ناظم الاطباء) :
یک زبان داری و صد عشوه گری
من و صدجان ز پی عشوه خری.
خاقانی.
- عشوه گری کردن، عشوه سازی کردن:
عشوه گری میکند لعل تو و طرفه آنک
عقل چو خاقانئی عشوه خری میکند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
عشوه گری
کرشمه گری دل ربایی عمل و حالت عشوه گر عشوه سازی عشوه کاری
تصویری از عشوه گری
تصویر عشوه گری
فرهنگ لغت هوشیار
عشوه گری
افسونگری، دلال، دلبری، طنازی، غنج
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عشوه گر
تصویر عشوه گر
دارای ناز و کرشمه، عشوه پرداز، عشوه زن، عشوه ساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیوه گری
تصویر شیوه گری
ناز، کرشمه، دلبری
فرهنگ فارسی عمید
(گُ زَ دَ / دِ)
رشوه خور. آنکه رشوه و پاره می گیرد. (ناظم الاطباء). مرتشی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(عِشْ وَ / وِ خَ)
عمل و حالت عشوه خر. رجوع به عشوه خریدن شود:
یک زبان داری و صد عشوه گری
من و صدجان ز پی عشوه خری.
خاقانی.
- عشوه خری کردن، پذیرای عشوه شدن:
عشوه گری میکند لعل تو و طرفه آنک
عقل چو خاقانئی عشوه خری میکند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(عِشْوَ / وِ گَ)
آنکه عشوه بکار برد. عشوه کار. عشوه ساز. (فرهنگ فارسی معین). شوخ چشم و دلفریب و دارای ناز و کرشمه. (ناظم الاطباء). زراق:
بالابلند عشوه گر نقش باز من
کوتاه کرد قصۀ زهد دراز من.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(شی وَ / وِ گَ)
ناز و کرشمه و دل فریبی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) :
اگرچه شهر پر از دلبران چالاک است
تو خود به شیوه گری شیوۀ دگر داری.
نزاری قهستانی.
می چکد شیر هنوز از لب همچون شکرش
گرچه در شیوه گری هر مژه اش قتّالیست.
حافظ.
، حیله گری. (فرهنگ فارسی معین) :
شاه دانست کآن چه شیوه گری است
دزد خانه به قصد خانه بری است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ)
فتنه جوئی. فتّانی
لغت نامه دهخدا
(عُ بَ / بِ یِ بَرْ ری)
گیاهی است علفی و پایا از تیره عشقه ها که برخی از انواع آن خشبی نیز میباشند، و مخصوص نواحی گرم و معتدل آسیا وآمریکاست. عشبۀ بیابانی. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(عِشْ وَ / وِ زَ)
عمل و حالت عشوه زن. عشوه سازی. عشوه کاری. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عشوه گر
تصویر عشوه گر
کرشمه گر دلربا آن که عشوه به کار برد عشوه کار عشوه ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیوه گری
تصویر شیوه گری
ناز کرشمه دلفریبی، حیله گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشوه زنی
تصویر عشوه زنی
عمل و حالت عشوه زن عشوه سازی عشوه کاری
فرهنگ لغت هوشیار
بروز، تجلی، جلوه نمایی، ظهور، نمایش، نمود
فرهنگ واژه مترادف متضاد
افسونگر، طناز، عشوه ساز، عشوه کار، لوند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
Coquettish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
coquet
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
kokett
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
кокетливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
kokietujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
coqueto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
coqueta
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
кокетливый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
civettuolo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
koket
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
इठलाती
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
genit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
애교 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
חיזורי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
撩人的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عشوه ای
تصویر عشوه ای
ふりをする
دیکشنری فارسی به ژاپنی