عمل و حالت عشوه گر. عشوه سازی. عشوه کاری. (فرهنگ فارسی معین). دلفریبی و شوخ چشمی. (ناظم الاطباء) : یک زبان داری و صد عشوه گری من و صدجان ز پی عشوه خری. خاقانی. - عشوه گری کردن، عشوه سازی کردن: عشوه گری میکند لعل تو و طرفه آنک عقل چو خاقانئی عشوه خری میکند. خاقانی
عمل و حالت عشوه گر. عشوه سازی. عشوه کاری. (فرهنگ فارسی معین). دلفریبی و شوخ چشمی. (ناظم الاطباء) : یک زبان داری و صد عشوه گری من و صدجان ز پی عشوه خری. خاقانی. - عشوه گری کردن، عشوه سازی کردن: عشوه گری میکند لعل تو و طرفه آنک عقل چو خاقانئی عشوه خری میکند. خاقانی
عمل و حالت عشوه خر. رجوع به عشوه خریدن شود: یک زبان داری و صد عشوه گری من و صدجان ز پی عشوه خری. خاقانی. - عشوه خری کردن، پذیرای عشوه شدن: عشوه گری میکند لعل تو و طرفه آنک عقل چو خاقانئی عشوه خری میکند. خاقانی
عمل و حالت عشوه خر. رجوع به عشوه خریدن شود: یک زبان داری و صد عشوه گری من و صدجان ز پی عشوه خری. خاقانی. - عشوه خری کردن، پذیرای عشوه شدن: عشوه گری میکند لعل تو و طرفه آنک عقل چو خاقانئی عشوه خری میکند. خاقانی
آنکه عشوه بکار برد. عشوه کار. عشوه ساز. (فرهنگ فارسی معین). شوخ چشم و دلفریب و دارای ناز و کرشمه. (ناظم الاطباء). زراق: بالابلند عشوه گر نقش باز من کوتاه کرد قصۀ زهد دراز من. حافظ
آنکه عشوه بکار برد. عشوه کار. عشوه ساز. (فرهنگ فارسی معین). شوخ چشم و دلفریب و دارای ناز و کرشمه. (ناظم الاطباء). زراق: بالابلند عشوه گر نقش باز من کوتاه کرد قصۀ زهد دراز من. حافظ
ناز و کرشمه و دل فریبی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) : اگرچه شهر پر از دلبران چالاک است تو خود به شیوه گری شیوۀ دگر داری. نزاری قهستانی. می چکد شیر هنوز از لب همچون شکرش گرچه در شیوه گری هر مژه اش قتّالیست. حافظ. ، حیله گری. (فرهنگ فارسی معین) : شاه دانست کآن چه شیوه گری است دزد خانه به قصد خانه بری است. نظامی
ناز و کرشمه و دل فریبی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) : اگرچه شهر پر از دلبران چالاک است تو خود به شیوه گری شیوۀ دگر داری. نزاری قهستانی. می چکد شیر هنوز از لب همچون شکرش گرچه در شیوه گری هر مژه اش قَتّالیست. حافظ. ، حیله گری. (فرهنگ فارسی معین) : شاه دانست کآن چه شیوه گری است دزد خانه به قصد خانه بری است. نظامی
گیاهی است علفی و پایا از تیره عشقه ها که برخی از انواع آن خشبی نیز میباشند، و مخصوص نواحی گرم و معتدل آسیا وآمریکاست. عشبۀ بیابانی. (از فرهنگ فارسی معین)
گیاهی است علفی و پایا از تیره عشقه ها که برخی از انواع آن خشبی نیز میباشند، و مخصوص نواحی گرم و معتدل آسیا وآمریکاست. عشبۀ بیابانی. (از فرهنگ فارسی معین)